جدول جو
جدول جو

معنی په بیاردن - جستجوی لغت در جدول جو

په بیاردن
سؤال کردن، اقرار گرفتن، خسته شدن، ورم کردن مچ دست در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فشار آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپا کردن، بیدار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر شدن، ضعیف گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم آوردن، گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
ویران شدن، فرو ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
تپق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس آوردن، بازگرداندن چیزی به جای خود
فرهنگ گویش مازندرانی
تب کردن، شدت گرما که بر اثر آن زراعت تباه شود، به درد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
معلق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل آوردن و پردازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم آوردن، یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبال اثر و نشانه ی چیزی رفتن، رد چیزی را تعقیب نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش آمدن و فاسد شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
شبیه و مانند شدن، به ارث بردن خلق و خوی، رفتار، رنگ مو و غیره.، برطرف شدن، پس رفتن، کنار رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی